بزرگنمايي:
پیام مازند - گلها در فراق خورشید، اشکهای نور میریزند؛ گویی هر برگشان زمزمهای از انتظار است و هر شبنم، قطرهای از دلتنگی.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، دلتنگ شدن گلها را اگر دیده باشی عجیب است؛ وقتی خورشید دستهای مهربانش را از برگهای نازکش دور میکند ابتدا باور نمیکند، خودش را میزند به بی خیالی، بعد تر میبیند که نه انگاری که نور راست راستی قائم شده به صرافت میافتد که پیدایش کند، از این طرف پنجره به زور خودش را میکشد به آن طرف پنجره، از پرده بالا میرود، به دور پایه میز میپیچد، از پشت شیشه انتظار نور را میکشد و بعد وقتی دلتنگی برای خورشید امانش را برید، برای خودش کز میکند گوشهای و آرام انتظار خشک شدن را میکشد، اما چه کسی باور میکند که نور خود را از غنچه دریغ کرده باشد و خواسته باشد که تعمداً به او نتابد، صبح فردا که غنچه رد شبنمهای شب پیش را از گوشههای چشمهایش پاک میکند میفهمد که ای دل غافل! نه پنجره تقصیری داشته و نه پرده، نه میز و نه چیزهای دیگر؛ مانع همان شاخ و برگهای اضافی خودش بودند که مغرورانه با نور مهربان خورشید انبوه شده بودند و حالا به قدری زیاد شده بودند که خودشان مانعی شده بودند برای نور.
خوب که نگاه کنی وضع ما هم در فراق مولایمان همین است، به هرچه در نزدیکمان میبینیم دست میاندازیم تا پیدایش کنیم غافل از اینکه مهر بی پایان او آنقدر شاخ و برگمان داده که خود را در میانشان محصور کردهایم و دیگر او را نمیبینیم؛ اما با من بگو آقای من، که چگونه است حال غنچه دلتنگ به دور از خورشید و حال ماهیقرمزِ کوچک تنهایی که با بی طاقتی بر حوض خشکیده در طلب آب تقلا میکند؛ ما اما از هرچه که غنچه دلتنگ باشد، دلتنگتریم و از هرچه که ماهی بدون آب غمگین، غمگینتر.
دلتنگ که میشویم رو به دنیا میکنیم و سرش فریاد میزنیم و میگوئیم: فکر نکن اینطور میتوانی زمینمان بزنی؛ نه، اگر آقایمان بود به تو ثابت میکردیم که چه کسی قویتر است؛ بعد به دنبال نشانههای تو میگردیم، دشت را زیر و رو میکنیم، کوه را زیر و رو میکنیم، خانه را زیر و رو میکنیم و طاقچه را؛ در جستجوی طاقچه کتاب قطور خاک گرفتهای پیدا میکنیم که روی جلدش نوشته: «مفاتیح الجنان»؛ به خودمان میگوئیم تا وقتی تو نباشی کلید در بهشت به چه کار میآید و بعد باز هم تو را جستجو میکنیم، در میان ادعیه و اعمال و زیارات و نمازها، چشممان میافتد به یک نام آشنا، به دعای ندبه و بعد شروع میکنیم به خواندنش؛ میشویم همان غنچه دلتنگ که شبنم از سر و رویش میبارد و تو آقا میشوی همان معشوق گرما بخش نزدیک و اما دور.

ندبه به معنای فراخوانی و گریه است، برخی ندبه را گریهای میدانند که با یادآوری خوبیهای از دست رفته همراه باشد، برخی دعای ندبه را از امام صادق (ع) نقل میکنند، دعای ندبه انگار که روضه دلهاست و تاریخچهای از عشق و انتظار جاری میان ماست، دعای ندبه میثاق ما را با بقیه الله تجدید میکند و دعایی بسیار جامع و کامل است و بیانگر تاریخ انبیا و اوصیا و اولیای بزرگ الهی بر روی زمین است، تاریخِ مکتوبی که از حضرت آدم علیه السلام شروع میشود و تا عصر آخرین ولی و حجت الهی حضرت قائم عجل الله ادامه مییابد.
صدرالاسلام همدانی، در کتاب خود، تکالیف الآنام درباره فضیلت دعای ندبه اینطور میگوید: هرگاه این دعا، در جایی با اخلاص و حضور قلب و نیز توجه به مضامین عالی آن و با معرفت کامل خوانده شود، نه تنها باعث عنایت و توجه خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه به آن مکان میشود بلکه باعث حضور حضرت در محل قرائت آن دعا هم میگردد همانگونه که بسیاری از اولیا و عارفان، به وسیله خواندن دعای ندبه با حضرت مهدی (ع) ملاقات داشتهاند؛ چنانچه یکی از بازرگانان اصفهانی که مورد اعتماد جمعی از دانشمندان بوده است، در عالم رؤیا به محضر امام زمان علیه السلام مشرف میشود و از ایشان میپرسد: «فرج شما کی خواهد رسید؟» ایشان فرمودند: «نزدیک است، به شیعیان ما بگویید که دعای ندبه را روزهای جمعه بخوانند.»
سید بن طاووس، در کتاب اقبال الاعمال در زمان چهار عید شریف فطر، قربان، غدیر و روزهای جمعه خواندن این دعا را شایستهتر میداند و اگرچه کیفیت آن به هر شیوه که منتظران بخوانند پسندیده است اما دعای جمعی را به استجابت نزدیک تر میدانند؛ دعای ندبه از چهار فراز مرتبط با هم تشکیل یافته که ارتباط و اتصال این چهار فراز باعث تشکیل یک منظومه منظم و سیر و سلوک عارفانه منسجم میشود و محتوای فرازهای شریف آن در ادامه میآید.
فراز اول، به حمد و ثنای پروردگار و سلام و درود بر رسول خدا حضرت محمد (ص) اشاره دارد؛ سپس به شرط خداوند با پیامبران میپردازد که آنها با خداوند پیمان بستهاند که به جاذبههای دنیا بی توجه باشند و پس از وفای آنها به این عهد خداوند ایشان را از مقربان درگاه قرار داد و فرشتگان را برای وحی به سوی ایشان روانه داشت پس از آن یکی یکی به نعمت هدایتی که خداوند بر پیامبران (ع) و کل عالم به واسطه رحمتش ارزانی داشت اشاره میشود و مصادیقی ظریف برای هرکدام از آنها آورده میشود.
در فراز دوم، دعا بر جریان قضای الهی نسبت به اولیائش، به حمد و ثنا میپردازد و آن را وسیلهای برای رسیدن به رضوان الله عنوان میکند این فراز درواقع اشارهای به کل محتوای دعای ندبه دارد؛ به این صورت که مضامین بعدی دعا را با عباراتی مختصر، شرح میدهد: «اللهم لک الحمد علی ماجری به قضاؤک فی اولیائک… و جعلتهم الذریعه الیک والوسیله الی رضوانک»؛ بار خدایا! ستایش فقط تو را سزاست بر آن قضاء و قدری که درباره اولیا و نمایندگانت جاری شد… و آنان را راهی برای نیل به سویت و وسیلهای برای خشنودی و رضوانت قرار دادی.

فراز سوم را میتوان یک مطالعه تاریخی دانست، در عبارات این فراز، ماجرای تفصیلی قضا و حکم الهی در مورد اولیائش مورد بررسی واقع شده است به این صورت که ابتدا به تحولات مهم و اساسیِ تاریخ بشریت پرداخته و سپس، به سیر تکاملیِ رشد و حرکتِ آن بهسوی دورانِ حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام، اشاره میکند. عبارت «فبعض اسکنتَه جنّتک» مطلع نخست این فراز است و عبارت پایانی آن «و نحن نقول الحمدلله رب العالمین» است.
فراز چهارم، فراز استغاثه و طلب فرجاست، یعنی آخرین فراز از دعای ندبه، ذکر عبارات استغاثه به درگاه خداوند متعال است: «اللهم انت کشاف الکرب والبلوی…»؛ خدایا! تویی تنها برطرف کننده گرفتاریها و سختیها.
دعای ندبه را که بخوانی انگار تاریخ صحیح آفرینش در مقابل چشمهایت نقش میبندد، انگار میبینی که خداوند تعالی چه نعمتی بر جهانیان عرضه داشت، از رسولانش بر چه پیمان گرفت، آنها را چگونه در معرض هدایت و امر خود قرار داد و بعد به جایگاه دین در جامعه و نزد مردم میپردازد، این بخش از دعا به فداکاریهای فرستادگان الهی و به ویژه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) میپردازد و اشاره میکند که چگونه با دلسوزی برای هدایت مردم تلاش میکردند و هیچ اجری بابت رستگاری ابدی آنها دریافت نمیکردند و تنها خواسته پیامبر مهربانی (ص) از مردم دوست داشتن و گرامی داشتن اهل بیت بود که این خود از رحمت آن حضرت واسع میشد چرا که به نفع هدایت خود مردم بود، با یادآوری تمام این مهرها و سلسله رخدادها و فداکاریها دعا میرسد بر آنچه که فرستادگان الهی علی رغم تواضع و برکاتش از سر گذراندند؛ کشته شدن، اسیر شدن و تبعید شدن، بعد اما اشاره میشود که در نهایت خداوند زمین را به هرآنکه از بندگان خود که بخواهد به ارث میدهد و هرگز از وعده خویش تخلف نمیکند.
أَیْنَ الْحَسَنُ؟ أَیْنَ الْحُسَیْنُ؟ أَیْنَ أَبْناءُ الْحُسَیْنِ؟ صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ؟ این بخش از دعای ندبه را شاید همه مان شنیده باشیم و حتی با خواندنش بی اختیار اشک از چشمهایمان جاری شود و قلبمان به درد بیاید، اینجای دعا انگار تلنگری است به خواننده دعا؛ که حالا که مقام اهل بیت را نزد خداوند دانستی و فهمیدی که چه خون دلی خوردهاند تا تو و دیگر برادرانت را هدایت کنند بگو که آنها کجایند؟ حسن کجاست و حسین کجاست؟ از خودت بپرس فرزندان حسین چه شدند؟ همانها درستکاری بودند بعد از درستکار دیگری و مسیر هدایتی بودند بعد از مسیر هدایت دیگری، آدم شرمنده میشود اینجا، همه میدانند حسن (علیه السلام) به تعداد انگشتان یک دست یار حقیقی نداشت و چطور با آن همه کیاست و سخاوت و شجاعت غریبانه توسط نزدیکان خود به شهادت رسید و همه میدانند که بر حسینِ سیدالشهدا (ع) در صحرای کربلا چه گذشت و چه با او کردند و با قلبی آکنده از اندوه و تنی سراسر زخم خون به شهادت رسید تا بگوید آنچه پرودگار برای انسانها خواسته عدل است و حیا و تقوا و انصاف و نه آنچه ستمکار و غاصبی چون یزید و پدر ملعونش هستند، دعای ندبه به انسانِ منتظر یادآوری میکند که چه جانهای پاکی فدا شدهاند تا امروز هدایت شود و بداند که ولیعصرش چه گوهر یکدانه و چه وجود والا و ارزشمندی دارد.

«أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَهُ؟ أَیْنَ الْأَقْمارُ الْمُنِیرَهُ؟ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَهُ؟ أَیْنَ أَعْلامُ الدِّینِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ؟ أَیْنَ بَقِیَّهُ اللّٰهِ الَّتِی لَاتَخْلُو مِنَ الْعِتْرَهِ الْهادِیَهِ؟ أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَهِ؟ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَهِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟» کجایند خورشیدهای تابان، کجایند ماههای نورافشان، کجایند ستارگان فروزان، کجایند پرچمهای دین و پایههای دانش، کجاست آن باقیمانده خدا که از عترت هدایتگر خالی نشود، کجاست آن مهیا گشته برای ریشهکن کردن ستمکاران، کجاست آنکه برای راست نمودن انحراف و کجی به انتظار اویند، کجاست آنکه به او امید بسته شده برای از بین بردن ستم و دشمنی؟ همانطور که انسان در این دعا پیش میرود قلبش فشرده میشود، فشرده از اندوه و حسرت، که چه کسانی قربانی جهل و دنیا دوستی انسانها شدند و چه ستارههای تابناکی از کف این
آسمان گرفته و تاریک رفتند و چه جای اندوه است که میتوان با حضور "او" هدایت شد، امیدوار گشت، بر ظالم پیروز شد، با دیگر انسانها در صلح و دوستی بود و شوکت متجاوزان را خاکستر کرد اما حالا "او" نیست و ماییم و وحشت دنیای بی مهدی.
در ادامه همینطور با حسرت پرده بر میدارد از گوشهای از آنچه در زمان حکومت مهدی زهرا (عج) رخ میدهد، از نجات دادن انسانها از بند هواهای نفسانی خودشان تا عزت دادن به دوستان و گرد آوردن قدرت و اقتدار بر پایهی تقوا؛ بعد دعا حضرت را خطاب قرار میدهد: «یَا ابْنَ یس وَالذَّارِیاتِ، یَا ابْنَ الطُّورِ وَالْعادِیاتِ، یَا ابْنَ مَنْ دَنا فَتَدَلَّیٰ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِیِّ الْأَعْلیٰ، لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّویٰ؟ بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَریٰ؟» ای فرزند یس و ذاریات، ای فرزند طور و عادیات، ای فرزند کسی که نزدیک شد، آنگاه درآویخت تا آنکه در دسترسی و نزدیکی به خدای علی اعلی، به فاصله دو کمان یا کمتر بود، ای کاش میدانستم خانهات در کجا قرار گرفته، بلکه میدانستم کدام زمین تو را برداشته یا چه خاکی؟
هرچیزی را قلهای است و این جمله میتواند در دعای کمیل یک تلنگر واقعی باشد؛ عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَلَا تُریٰ، بر من سخت است که مردم را میبینم، ولی تو دیده نمیشوی، جا دارد انسان تا پایان عمرش بر این عبارت بگرید، که چرا مردم را میبینم اما تو دیده نمیشوی، همیشه به این فراز که میرسم میخواهم مثل بچهها گریه کنم، پا بر زمین بکوبم و بگویم: چرا همه را میبینم اما تو را نه؟ چرا؟ یاد خاطره شهید نوجوان 16 سالهای افتادم که در نمازشب هایش گریه زیاد میکرد، از او میپرسند چرا گریه میکنی؟ میگوید بیماری دارم، خدا شفا بدهد، چه بیماری داری؟ از خدا که پنهان نیست حاجی از شما چه پنهان، چشمهایم خراب است، 16 سال در زمین خدا زندگی کردهاند و بقیه اللهشان را ندیدهاند، حقشان است حاجی! بگذار آنقدر گریه کنند که درست شوند! راست راستی دیده را فایده آن است که دلبر بیند...
«وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَهً، وَهُمُومَنا بِهِ مَکْفِیَّهً، وَحَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِیَّهً، وَأَقْبِلْ إِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَیْکَ، وَانْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَهَ عِنْدَکَ ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِکَ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِکَأْسِهِ وَبِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»؛ خدایا روزیهایمان را به سبب او گسترده و اندوهمان را برطرف شده و حاجتهایمان را برآورده فرما و به سوی ما به جلوه کریمت روی آور و تقرّبمان را به سویت بپذیر و به ما نظر کن نظری مهربانانه که کرامت را نزد تو، به وسیله آن نظر به کمال برسانیم و آن نظر مهربانانه را به حق جودت از ما مگردان و از حوض جّدش (درود خدا بر او و خاندانش) با جام او به دست او، سیرابمان کن، سیرابشدنی کامل و گوارا و خوش که پس از آن تشنگی نباشد، ای مهربانترین مهربانان.
این البته پایان عاشقی نیست؛ اینجای ماجرا غنچه کوچک پس از شرح دلتنگی دلتنگیاش دو چندان میشود و بی قراریاش ورای حد تقریر، غنچه کوچک از درون شعلهور میشود، از برگهایش آتش و گرما به زمین میفرستد و بعد تبدیل به یک خورشید کوچک میشود، مانند همان خورشید بزرگ که او را عاشق بود، ما نمیدانیم چه سری است بین خورشید ها… اما شاید وقتی سراسر تشنه یک لیوان نور باشیم، دریای عشق نیمه شبی بر کویر خشکیده جانهایمان گذری کند و این ماهی کوچک در حال مرگ را به چشمه چشمان خود بسپارد، تا همیشه در آستانش به هواخواهی آن ماه مشغول باشد و به راستی چه سرانجامی برای یک ماهی بهتر از این.
کد خبر 839988